فردی فقیر که برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت، روباهی
شکار کرد و از پوست آن خیک روغن ساخت. به او گفتند:« پوست روباه حرام است.» او برای
نظر خواهی نزد یک نفر مکتب دار رفت و سوال کرد. مکتب دار عصبانی شد و گفت: « تو نمی
دانی که روباه حرام است؟!» . مرد گفت : « ای داد و بیداد، بد شد!» مکتب دارپرسید:
« مگر چی شده» گفت: « آقا، روغنی در آن است که برای حضرتعالی
آورده ام.» مکتب دار گفت: « جانور، روبه بوده یا روباه»
مرد گفت: « نمی دانم .
روبه چیست» مکتب
دار گفت: « حیوانی است بسیار شبیه روباه ،برو آن را بیاور، انشاالله روبه است.
انشاالله پاک است.
بد به دل راه نده‼
این است حکایت دوران ما ،
بایک حرف چه نشدن هایی که شدنی میشود‼
*ای وطن* ای وطن* ای وطن*...
ما را در سایت *ای وطن* ای وطن* ای وطن* دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5eshghemanlolemane بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 17:46